هر که هر وقت حلقه بر در زد فکر کردم تویی که می آیی
توی کوچه نسیم اگر پر زد فکر کرئم تویی که می آیی
به خیالی که باز خواهی گشت مثل فرشته ها بال زنان
پروالی اگر کبوتر زد فکر کردم تویی که می آیی
انتظار دیدن تو به زمستان شبیه کرد مرا
نو بهاری! که غنچه تا سرزد فکر کردم تویی که می آیی
از تمام غریبه ها که برام شعر و شیرینی و گل آوردند
هر که حرف از گلی معطر زد فکر کردم تویی که می آیی
تازه این ها که هیچ! وقتی برگ
با سراسیمه گیش در را کوفت
وا نشد در و او مکرر زد فکز کزدم تویی که می آیی
جلیل واقع طلب